پرسید بخاطر کی زنده هستی؟
با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم
داد بزنم : به خاطر تو
بهش گفتم: بخاطر هیچ کس
پرسید: پس به خاطر چی زنده هستی؟
با اینکه دلم فریاد می زد به خاطر تو
با یک بغض غمگین
گفتم : به خاطر هیچ چیز
ازش پرسیدم: تو به خاطر کی زنده هستی؟
در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود
گفت: بخاطر کسی که به خاطره هیچ زنده است
عشق را دوست دارم
اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد بهت قول نمیدم که می خندومت ولی می تونم باهات گریه کنم اگه یه روز نخواستی به حرفهام گوش بدی خبرم کن........قول می دم که خیلی ساکت باشم اگه یه روز خواستی در بری بازم خبرم کن......قول نمی دم که ازت بخوام وایسی اما میتونم باهات بدوم اما.....................اگه یه روز سراغم رو گرفتیو خبری نشد..........سریع به دیدنم بیا حتمآ بهت احتیاج دارم
یک
پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی
در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد
و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد
یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*
*ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*
*ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*
*ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ*
*ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ*
*ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ*
*ـــــــــــــــــــــــــــــ*
*ــــــــــــــــ*
*ــــــ*
*
جلسه محاکمه عشق بود
و عقل قاضی ، و عشق محکوم ....
به دلیل تبعید به دورترین نقطه مغز یعنی فراموشی ، قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند قلب شروع کرد به طرفداری از عشق ، آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن چهره زیبایش را داشتی ، ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی وشما پاها که همیشه در آرزوی رفتن به سویش بودید حالا چرا اینچنین با او مخالفید ؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند ، تنها عقل و قلب در جلسه ماندند عقل گفت: دیدی قلب همه از عشق بی زارند ، ولی متحیرم با وجودی که عشق بیشتر از همه تورا آزرده چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟ قلب نالید و گفت: من بی وجود عشق دیگر نخواهم بود و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند و
دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم
حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه ...
این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سر نوشت !
این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق !
به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین ؟
سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان ؟
چه زیباست لحظه ای که من به
سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به ارزوی خود !
چه زیباست
این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سر نوشت !
این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق !
به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین ؟
سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان ؟
چه زیباست لحظه ای که من به
سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به ارزوی خود !
چه زیباست لحظه ای که سر نوشت
با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد!
چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما !
این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ....
و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود !
آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم ؟
سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد ؟
لحظه ای که سر نوشت
با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد!
چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما !
این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ....
و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود !
آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم ؟
سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد ؟
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید : چرا مرا دوست داری ؟ چرا عاشقم هستی ؟
پسر گفت : نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم
دختر گفت : وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی ؟!!!!
پسر گفت : واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم
دختر گفت : اثبات؟!!!! نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم . شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد اما تو نمی توانی این کار را بکنی !!!!
پسر گفت : خوب ... من تو رو دوست دارم چون زیبا هستی
چون صدای تو گیراست
چون جذاب و دوست داشتنی هستی
چون باملاحظه و بافکر هستی
چون به من توجه و محبت می کنی
تو را به خاطر لبخندت دوست دارم
به خاطر تمامی حرکاتت دوست دارم
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد
چند روز بعد دختر تصادف کرد و به کما رفت
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت
نامه بدین شرح بود :
عزیز دلم !!!تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم ..... اکنون دیگر حرف نمی زنی پس نمی توانم دوستت داشته باشم
دوستت دارم چون به من توجه و محبت می کنی ...... چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی نمی توانم دوستت داشته باشم
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم ..... آیا اکنون می توانی بخندی ؟ می توانی هیچ حرکتی بکنی ؟ ...... پس دوستت ندارم
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد در زمان هایی مثل الان هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار؟
نه
و من هنوز دوستت دارم . عاشقت هستم
اگه آسمون زمین شه
اگه دریا یه کویر شه
اگه دنیا زیرو رو شه
اگه چشمات بی غرور شه
اگه خورشید بی غروب شه
بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم
اگه کوه بیاد رو دوشم
اگه جام زهر بنوشم
اگه ماه دیگه نباشه
روزا آسمون سیاه شه
اگه جنگل بشه صحرا
اگه امروز نشه فردا
بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم
اگه خوابتو نبینم
دیگه گل برات نچینم
اگه حتی یه جوونه
توی گلدونا نمونه
بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم
اگه باز مثل همیشه
بگی (من با تو !!!؟؟ ) نمیشه
بگی که منو نمیخوای
دیگه پیش من نمیای
بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم
اگه باشم و نباشم
هر جای دنیا که باشم
حتی از چشمات جدا شم
بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم
اگه شعرامو نخونی
اگه باز پیشم نمونی
بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم
یادته بهت میگفتم اگه تو بری میمیرم
حالا تو رفتی و نیستی,پس چرا من نمی میمیرم؟؟
چرا هستم؟ چرا موندم؟ چجوری طاقت میارم؟
چجوری من دلم اومد رو وزارت گل بزارم؟؟
جای خالیت و چجوری میتونم بازم ببینم؟
دیگه چشمامو نمیخوام, نمیخوام دیگه ببینم!
وای چطوری دلم اومد جسم سردتو ببوسم؟
من که آتیش میگرفتم, چی باعث شد که نسوزم؟
ذره ذره, قطره قطره, میسوزم اما میمونم
خودمم موندم چجوری میتونم زنده بمونم
هنوزم باور ندارم که تو نیستی و من هستم
شایدم من مرده باشم, الکی میگن که هستم!
کاشکی وقتی که میرفتی دستتو گرفته بودم
کاشکی پر نمیکشیدی بالتو شکسته بودم
نازنین وقتی که بودی شبا هم تورو میدیدم
دیگه از روزی که رفتی حتی خوابتم ندیدم
تو که بی وفا نبودی, لااقل بیا تو خوابم
مگه تو خبر نداری شب و روز برات بیتابم؟
میدونم یه روز دوباره میتونم تورو ببینم
تو پیش خدا دعا کن که منم زودتر بمیرم
جدیم نمیگرفتی
چرا آخه عزیزم
تو که خوب میدونستی
بری فرو میریزم
من حالا بی تو موندم
بی من کجا میرفتی
چقدر با شوق و شادی
بار سفر می بستی
من دغ کنم, بمیرم
برات مهم نباشه
حرف هایی دارم شاید
جا گفتنش نباشه
من عاشق تو بودم
حتی نگام نکردی
من با تو, بی تو مردم
حالا که انقدر سردی
خداحافظ حالا که
خودت میخوای جدا شی
من راضی نیستم اما
میبینم که باهاشی
فکر نمیکردم سرت
رو شونش جای بگیره
اما خیالم جمع نیست
که اون واست بمیره
امیدوارم که باشم
یکی مونده به آخر
قصه ی زندگیتم
با اون رسید به آخر
خداحافظ حالا که
داری میری باهاشی
راضی باشم,نباشم
تویی که تو نگاشی
با آن نگاه آرام کردی به حرف من گوش
آیا شود که یک بار لعل لبت کنم نوش
آرام می گریزی از صحنه خیالم
تا جان دوباره بخشی آن مرده را در آغوش
تو در درون قلبم هر روز می درخشی
در آن دل سیاهت من میشوم فراموش
سرگرم قصه هایی بر خواب من گذر کن
من را ببین که بی تو گشتم غریب و خاموش
اکنون دگر گذشته آن روزهای شیرین
یادی نمانده از عشق, عقلی نمانده یا هوش
باز از کلام تلخت این جمله را شنیدم
سرگرم تو نبودم, یادم تو را فراموش
چشم های تو آن چنانم کرد
دردادگاه عشق... قسمم قلبم بود وکیلم دلم وحضار
سر کلاس ادبیات معلم گفت:
تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریان خودت را نشان نده .
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت
تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی.
نا امیدم ار فردا
1- تو صادقانه گفتی در خانه ی قلبت هیچ جایی برای من نیست . من بر قلب سنگی ات بوسه می زنم که با من صادق بود
2- کاش دوستی ها مثل رابطه ی دست و چشم بود . وقتی دستت زخم می شه چشمت گریه می کنه و وقتی چشمت گریه میکنه دستت اشکشو پاک می کنه .
3- عشق آن چیزی نیست که ما فکر می کنیم . عشق واقعی به گونه ایست که انسان را در عالم عرفان غرق می کند و نمونه ی کوچکی از عشق به خداست ...
4- الهی تو اگاهی به این دو راهی که در سایه های تاریک زندگی گرفتار شده ام
می دانم که تو خوب می دانی کدامین راه مرا به آزادی می کشاند...
5- شاید یکی آمد...یک آشنای دلربا...
وشاید یک خبر...خبری خوش از جانب معشوق...
ندایی درونی به من آرامش می دهد...گویی غریبه ای از دور می آید...
آشنا به نظر می رسد...شاید او...
ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم....
چه دانستم که این سودا مرا زینسان کند مجنون
دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم
عاشقم چون عاشقی بهتر از تنفره....
چرا عاشق نباشیم تو این دنیای فانی...
راست میگن عاشقا دیونه ان،چون من دارم دیونه میشم از دستت.
تو این دنیای پوچ وفانی بهتر با هم باشیم دستای همدیگرو بگیریم و از موانع عبور کنیم تا هر دو خوشبخت شیم.
اگه بهم قول بدی که دلمو نشکنی،حاضرم تا آخرش باهات بمونم...
تو با قلبت عاشق میشی اما من با عقلم عاشق میشم...
نمیدنم چرا تازگی ها بی تو بی تاب شدم،دوست دارم همش صداتو بشنوم فکر کنم دارم عاشقت میشم.
عاشق شدن کاری نداره ولی عاشق موندن سخته...
اگه میگم عشقمی بدون واقعأ عشقمی
اگه میگم بدون تو روزم سیاه باور کن
اگه میگم از پیشم بری میمیرم
چون تو نبض منی....
تو خوابو رویا میبینمت بدون هیچ بهانه ای...
نمیگم دوست دارم چون دوست ندارم ....میگم عاشقتم چون اگه نباشی میخوام دنیا نباشه
یک سلام قشنگ تقدیم به عزیزتر از جانم
تقدیم به کسی که با تمام وجود میپرستمش