عاشقی کار تو نبود.......

 تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریان خودت را نشان نده .


هیچ وقت چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن .

قلبت را خالی نگاه دار اگر هم روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد .

و به او بگو که تو را بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز.

دخترم ، من روی بند زیاد راه رفتم ، اما باور کن روی زمین در یک خط راست رفتن

هزار بار سخت تر است

نوشته شده در تاريخ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:نامه,چارلی چاپلین,دخترش, توسط پوریا

 نامه ای از ویکتور هوگو ... 

 
قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم که عاشق شوی ،
 
و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد ،
 
و اگر اینگونه نیست ، تنهاییت کوتاه باشد ،
 
و پس از تنهاییت ، نفرت از کسی نیابی.
 
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید .......
 
اما اگر پیش آمد ، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
 
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی ،
 
از جمله دوستان بد و ناپایدار ........
 
برخی نادوست و برخی دوستدار ...........
 
که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد .
 
و چون زندگی بدین گونه است ،
 
برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی......
 
نه کم و نه زیاد ..... درست به اندازه ،
 
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قراردهند ،
 
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد.....
 
تا که زیاده به خود غره نشوی .
 
و نیز آرزو مندم مفید فایده باشی ، نه خیلی غیر ضروری .....
تا در لحظات سخت ،
 
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،
 
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرپا نگاه دارد .
 
همچنین برایت آرزومندم صبور باشی ،
 
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند ........
 
چون این کار ساده ای است ،
 
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند .....
 
و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی.
 
و امیدوارم اگر جوان هستی ،
 
خیلی به تعجیل ، رسیده نشوی......
 
و اگر رسیده ای ، به جوان نمائی اصرار نورزی ،
 
و اگر پیری ،تسلیم نا امیدی نشوی...........
 
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است
 
بگذاریم در ما جریان یابد.
 
امیدوارم سگی را نوازش کنی ، به پرنده ای دانه بدهی و به آواز یک
 
سهره گوش کنی ، وقتی که آوای سحرگاهیش را سر میدهد.....
 
چراکه به این طریق ، احساس زیبایی خواهی یافت....
 
به رایگان......
 
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی .....
 
هر چند خرد بوده باشد .....
 
و با روییدنش همراه شوی ،
 
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
 
به علاوه امیدوارم پول داشته باشی ، زیرا در عمل به آن نیازمندی.....
 
و سالی یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی :
 
" این مال من است " ،
 
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است !
 
و در پایان ، اگر مرد باشی ،آرزومندم زن خوبی داشته باشی ....
 
و اگر زنی ، شوهر خوبی داشته باشی ،
 
که اگر فردا خسته باشید ، یا پس فردا شادمان ،
 
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...
 
اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد ،
 
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم ...

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:ویکتور هوگو,نامه, توسط پوریا
    

درج آگهی رایگان

سایت آگهی